
نوشتار حاضر ترجمۀ مقالهای از مهجه قحف، نویسندۀ سوری-آمریکایی، استاد دانشگاه آرکانزاس ایالاتمتحده و نیز عضو هیئت علمی مرکز مطالعات اسلامی و خاورمیانۀ ملک فهد در این دانشگاه است. عمده آثار و پژوهشهای او در حوزۀ ادبیات و مطالعات زنان است. این مقاله که در سال ۲۰۰۶ نوشته شده، توسط جنیفر هیث (Jennifer Heath) به همراه مقالات دیگری در کتاب «حجاب» گردآوری و ویرایش شده است. ویراستار کتاب در توضیح آن میگوید: «این کتاب با کاوش و مطالعۀ برخی از فرهنگها، سیاستها و روایتهای مربوط به حجاب سر و با نظر به جهانشمولی، قدمت طولانی، استفادهها و سوءاستفادهها از آن، تلاش دارد تا تصویری کلانتر از ماجرا بهدست دهد».
انتخاب مقالۀ حاضر بهعلت تلاش نویسنده در ارائۀ روایتی تاریخی از ماجرای کشف حجاب یا بیحجابی اجباری در میانۀ قرن بیستم در خاورمیانه است؛ روایتی که بهخوبی دست استعمار را در مبارزه با سنت تاریخی، دینی و فرهنگی حجاب نشان میدهد و به تعبیر جنیفر هیث در مقدمۀ کتاب، «یک بازی استعماری و امپریالیستی» است. متن حاضر برخلاف بسیاری از گفتارهای رایجی که نقطۀ تمرکزشان را بر موضوع قوانین حجاب در برخی کشورهای اسلامی میگذارند، به ماجرای بیحجابی اجباری در نقطۀ مقابل آن توجه میکند. نویسنده در این مقاله تأکید جدیای بر جایگاه تاریخی و دینی حجاب در جهان و بهخصوص خاورمیانه دارد و بخش عمدۀ مقاله را پیگیری ماجرا در اسطورهها و حماسههای باستانی به خود اختصاص داده است.
توضیح عکس جلد.
عکس متعلق است به خیابان دریای سرخ در کشور الجزایر، ثبت شده در سال ۱۸۹۹
بخشی از مقاله.
فرض رایجی در غرب وجود دارد که زن مسلمان را شوهرش وادار به حجاب سر کرده است. در حالیکه بهنظر میرسد که پولس زنان را ملزم به پوشاندن سرهای خود کرد تا نشانهای باشد که زن در اطاعت از اقتدار مرد آفریده شده یا دستکم جایگاه زن در آفرینش در مقایسه با مرد فهم میشود. حجاب بر سر کردن زن مسلمان برحسب جایگاه معنوی او در نسبت با مردان فرض نشده است، بلکه بهعنوان بخشی از اخلاقیات جنسی چهارچوببندی میشود که بایستی بر حیات اجتماعی زنان و مردان حاکم باشد. در آیهای از قرآن (احزاب، ۵۹) که گاهی بهمنزلۀ شاهدی بر لباس موقرانه و پوشیده به آن استناد میشود، دلیلی که برای چنین پوششی ذکر میشود این است که بدینوسیله زنان «شناخته شوند و موردآزار قرار نگیرند»؛ آیۀ بعدی افرادی را که مستعد آزاررسانی هستند توصیف میکند: «منافقین و کسانی که در قلوبشان مرض دارند.» آیۀ دیگری از قرآن (نور، ۳۰-۳۱) که برای لباس موقر و پوشیده بدان استناد میشود، این عمل را فرمان الهی به پاکدامنی هم برای مردان و هم زنان میداند و حجاب سر را جزئی از اصول اخلاقی فرض میکند. حجاب سر در اسلام با ازدواج شروع نمیشود و ربطی به زناشویی ندارد؛ انجام آن نوعی مناسک گذار دختر به سن تکلیف است (و کاهش سختگیری نسبت به آن نیز مناسک گذار زن به یائسگی میباشد که قاعدتاً وسوسه به رفتار خلاف شرع تخفیف یافته است)؛ حجاب سر چیزی میان زن و خدا، یا زن و خودش است.
در حماسۀ گیلگمش، کهنترین ادبیات مکتوب موجود، (سال ۲۰۰۰ ق. م)، سیدوری، زنی جوان در باغی بر کرانۀ دریا و نگهبان و سازندۀ شراب مقدس، حجاب بر سر دارد. او دروازه را به روی گیلگمش میبندد و این قهرمان پیش از آنکه به جستوجوی خود برای جاودانگی ادامه دهد، بایستی به سخنان حکیمانۀ آن زن گوش فرادهد. حجاب بر سر داشتن، در مادیترین حالت، عاری از هرگونه تعریف دینی یا ایدئولوژیک (البته اگر چنین چیزی ممکن باشد، اما لحظهای فرض کنیم)، بهمعنای برخورداری از قدرتی مبنایی است.
راسین، نمایشنامهنویس فرانسوی این قدرت را میشناسد؛ او پادشاه را در نمایشنامههای قرن شانزدهم خود پوشیده نگاه میدارد، پیچیده در نوعی رازگونگی الهی. در مینیاتورهای پارسی چهرۀ حضرت محمد (ص) پوشیده است تا سیمای ایشان از تبدیل به یک شیء مصرفی در جهان تبادل تصاویر مصون بماند (این ماجرا حتی پس از هزاروچهارصد سال کار میکند، مقام ایشان نه بهواسطۀ هیچ گرافیک قابلتشخیصی تنزل یافته است و نه در قالب یک شمایل پرستش شده است). ارشکیگال، ملکۀ جهان زیرین در اسطورههای سومری (نام و عنوان او در لوایح ۱۷۵۰ ق. م حک شده است)، از قدرت حجابِ سر خبر دارد، زمانی که خواهرش، الهه اینانا را وادار میکند تا هنگام نزول خود در هفت دروازه جامه از خود برکند، اینانا مجبور میشود در هر دروازه یک لایه از لباسهایش را بیرون بیاورد تا این که برهنه و بیقدرت به چنگ خواهرش در چاه جهنم میافتد. او مانند کسی است که زندهزنده پوستش را میکنند.
در سِفر استر از کتاب مقدس عبری، ملکه وشتی از دستور همسرش برای کشف حجاب در ضیافت دربار سرپیچی میکند. اصرار وشتی بر حق خود مبنی بر پوشیدگی در شعری از فرانسس هارپر امریکایی افریقاییتبار به قرن نوزدهم موردتوجه قرار گرفته است و ذکر این داستان مقدس شاید بهعنوان اظهارنظر دربارۀ ترومایی باشد که بهواسطۀ نمایش اجباری زنان برده در حراجیها تجربه شده است. در قارۀ امریکا، بردگان مسلمانتبار تلاش داشتند تا لباس ساده و موقر خود به عنوان میراثی آفریقایی-اسلامی را حفظ کنند، اما بهواسطۀ شرایط بردگی، ترجیحات آنها مورد بیاعتنایی و ممنوعیت واقع میشد.
از دست دادن حجاب، ترومای بزرگی است که بسیاری از زنان در خاورمیانۀ قرن بیستم با آن روبهرو شدهاند. از کشوری به کشور دیگر، از ترکیه تا تونس، از ۱۹۲۵ تا کنون، حکومتها و نخبگان اجتماعی، زنان مسلمان را طوعاً و کرهاً به برداشتن حجاب از سر کشاندند. داستان زنانی که بهزور حجاب از سرشان برداشته شد، تقریباً هیچگاه در جلد مجلات تایم، میس، یا هفتهنامههای عربی المجله و سَیدتی حضور ندارند. اما داستان روی داستان دربارۀ زن فقیری میشنویم که مجبور به حجاب سر شده است و البته چنین زنی وجود دارد، ولی کشف اجباری حجاب تجربهای بوده است که انبوه بیشتری از زنان مسلمان در قرن اخیر از سر گذراندهاند. اگر دو کشور عربستان سعودی، ایران بعد از انقلاب و افغانستان در دورۀ طالبان بر لزوم حجاب حکم کردهاند، کشورهای بسیار بیشتری وجود دارند که از حجاب جلوگیری میکنند، اما معمولاً غرب یا مسلمانان فمینیست سکولار اعتراضی به این تخطی از آزادی زنان نمیکنند. درواقع، این مسئله غالباً در همان محافلی رخ میدهد که ادعای دفاع از حقوق زنان دارند.
به سال ۱۹۶۵ برویم؛ در خاورمیانه و آفریقای شمالی. بهنظر میرسد که عموم غربیها بیخبر باشند که حجاب سر مدت زیادی از قرن بیستم در بسیاری از نقاط خاورمیانه ممنوع شده است. این واقعه در ترکیه پس از دستور کمال پاشا رخ داده است. کارمندان دولت و دانشآموزان و دانشجویان در مدارس و دانشگاههای دولتی نمیتوانند حجاب بر سر کنند. حجاب (پوشاندن سر و داشتن لباس موقر و ساده) در ایران دورۀ پهلوی غیرقانونی اعلام شده است. در سوریه و عراق تحت فرمان حزب بعث نیز حجاب در مدارس دولتی غیرقانونی میباشد. بهعلاوه، در این عصر شکوفایی سکولاریسم عربی، برداشتن حجاب از سر، با فشار بسیار زیادی از سوی طبقات نخبه در اکثر جمعیتهای عرب، از جمله فلسطین، تشویق میشود، به طوری که این امر به یک ممنوعیت اجتماعی، اگر نگوییم قانونی، تبدیل شده است. تا همین اکنون حجاب در مصر امری مشخصاً کهنه محسوب میشود و از قرن بیستم استعمارگران بریتانیایی و لیبرالهای پرنفوذ مسلمانی همچون قاسم امین آن را محکوم کردهاند. در الجزایر که فرانسه دههها با حجاب سر به جنگ پرداخت، اقدامات آنها دستکم در شهرها به بار نشست و به فرهنگ پسااستعماری بیحجابی سر انجامید. زنان طبقات بالاتر در خاورمیانه و شمال افریقا حجاب از سر برداشتهاند و حتی در میان طبقات پایینتر و حومهها، نسلهای نوظهور درحال پیوستن به این قافله هستند.